بارون بارون
نوشته شده توسط : sara jooon

پاي كامپيوتر بي رمق نشسته بودم فكر ميكردم براي امشب چي بنويسم يه دفعه ديدم

يه صداي عجيب مياد صداي در زدن باد بود نه بارونه

داره بارون مياد آره بارونه  داره بارون مياد  

دوباره دلم تنگ شد دوباره اشك هام دارن سرازير ميشن

بارون با شدت ميزد به پنجره اتاق

فهميدم كه آسمون داره صدام ميكنه بي هوا رفتم پنجره رو باز كردم بارون با لذت خواصي ميزد تو اتاق 

حس آرامش داشتم اولين باري بود ه از شنيدن صداي بارون اينقدر لذت ميبردم

انگار داشتم پرواز ميكردم

آسمون سرخ بود فهميدم خيلي دلش گرفته كه داره خون ميباره

كاملا خيس شده بودم آسمون تيره بود هيچ ستاره اي ديده نميشد كه يك دفعه ستاره ي من ستاره اي كه هر شب قبل از خواب با هم حرف ميزنيم به سختي از پشت آسمون پر از ابر اومد بيرون بهم فهموند كه هنوز يكي هست كه دوست داره من بهش ميگم ستاره عشق آسمون با اين كارش گفت من دركت ميكنم

بهم فهموند عشقت دوست داره پس اشكاتو پاك كن 

بوسه اي شيرين به صورت خيس آسمان و لبخندي زيبا به معناي اثبات عشقت بزن

پنجره رو ببند و برو بخواب

فردا هم به عشقت زنگ بزن بگو كه دوسش داري

دوستاي گلم

ديشب يه شب عجيب بود بارون قشنگي ميومد

ميخوام بگم كه هميشه كسي يا كساني هستند كه با تمام وجودشون دوستون داشته باشن

پس شما هم پنجره ي دلتو ببند لبخندي كوچك به خدا بزن و برو برو برو تا وقتي كه برسي به اونجايي كه دوست داري

دوسِت دارم اميرم صادقانه ميگم عاشقتم